رفــتــﮧ ای ؟
بـــﮧ درک !
هنــوز هم بهـــتریــن هـا وجـــود دارنـــد
دنــبال ڪسی خواهــــم رفــت ڪــــﮧ مــرا
بـــﮧ خاطـــر خــودم بــخواهـد
نـه زاپــاسی برای بازیـچـه بودن !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
نـشـــانی ام را می خـواســـتـی ؟
هــمـان مـحـلــه ی قـدیـمی پـائـیـز !
مـنتـظرم هـــنـوز ...
اما زرد
اما خشــڪـ
گاهی بیـاد می آورم تــو را
زیـر پـا ڪه می مـــانـم ...
رفــتــﮧ ای ؟
بـــﮧ درک !
هنــوز هم بهـــتریــن هـا وجـــود دارنـــد
دنــبال ڪسی خواهــــم رفــت ڪــــﮧ مــرا
بـــﮧ خاطـــر خــودم بــخواهـد
نـه زاپــاسی برای بازیـچـه بودن !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
نـشـــانی ام را می خـواســـتـی ؟
هــمـان مـحـلــه ی قـدیـمی پـائـیـز !
مـنتـظرم هـــنـوز ...
اما زرد
اما خشــڪـ
گاهی بیـاد می آورم تــو را
زیـر پـا ڪه می مـــانـم ...
* * * * * * * * * * * * * * * * *
حالم خوب نیست ! گونه هایم میسوزد ..
برای گریه کردن راهی تازه یافته ام
اشکهایم را این بار روی دلم میریزم
بایک تیر دونشان میزنم !
هم کسی گریه ام را نمیبیند ،هم دلم خنک میشود.
* * * * * * * * * * * * * * * * *
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮏ !!!
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯼ ﺣﺮﻓﺖ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻣﯿﺪﻫﺪ
* * * * * * * * * * * * * * * * *
لاشه ی عاشقی ام
سگ خورِ نامردیِ تو
این قدر خون به دلم هــــست
که هارت کند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * *
حالت تهوع دارم !!!
این حالت تهوع لعنتی با هوای آزاد و قرص درست نمیشود
علاجش ….
فقط بالا آوردن فحش هایی است که به دیگران بدهکارم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * *
افسانه ها را رهــــــــا کن
دوری و دوستی کدام است؟؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !!!
تـــــــــــو اگر نباشی
دیگری جایت را پر میکند…
به همین ســــــــــــادگی…
* * * * * * * * * * * * * * * * *
یه رابطه هایی مثل ریگ کفش می مونه … اولش سعی میکنی قِلش بدی ته کفشت
و باهاش کنار بیای ولی آخرش مجبوری بندازیش بیرون !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
نه حرفی برای گفتن …
نه امیدی برای ماندن …
نه پایی برای رفتن …
نه تمایلی برای دوباره ساختن …
تو از اول هم هیچ نداشتی !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
چه خوب است آدمها یک نفر را هر روز دوست داشته باشند نه هر روز یک نفر را !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
شک کرده بودم کسی بین ماست !
حالا یقین دارم “من” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم و نه به فرداهایی که “شاید” بیایی …
می خواهم امروز را زندگی کنم …
خواستی باش … نخواستی نباش …
* * * * * * * * * * * * * * * * *
فلانی نردبان هوسش را برداشت و از اینجا رفت چون میدانست با این چیزها قدش به
عشق نمیرسد ، عشق بال میخواهد که او نداشت !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
برای خیانت ، هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !
حالم خوب نیست ! گونه هایم میسوزد ..
برای گریه کردن راهی تازه یافته ام
اشکهایم را این بار روی دلم میریزم
بایک تیر دونشان میزنم !
هم کسی گریه ام را نمیبیند ،هم دلم خنک میشود.
* * * * * * * * * * * * * * * * *
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﮐﻮﭼﮏ !!!
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﯼ ﺣﺮﻓﺖ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ “ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ” ﻣﯿﺪﻫﺪ
* * * * * * * * * * * * * * * * *
لاشه ی عاشقی ام
سگ خورِ نامردیِ تو
این قدر خون به دلم هــــست
که هارت کند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * *
حالت تهوع دارم !!!
این حالت تهوع لعنتی با هوای آزاد و قرص درست نمیشود
علاجش ….
فقط بالا آوردن فحش هایی است که به دیگران بدهکارم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * *
افسانه ها را رهــــــــا کن
دوری و دوستی کدام است؟؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !!!
تـــــــــــو اگر نباشی
دیگری جایت را پر میکند…
به همین ســــــــــــادگی…
* * * * * * * * * * * * * * * * *
یه رابطه هایی مثل ریگ کفش می مونه … اولش سعی میکنی قِلش بدی ته کفشت
و باهاش کنار بیای ولی آخرش مجبوری بندازیش بیرون !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
نه حرفی برای گفتن …
نه امیدی برای ماندن …
نه پایی برای رفتن …
نه تمایلی برای دوباره ساختن …
تو از اول هم هیچ نداشتی !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
چه خوب است آدمها یک نفر را هر روز دوست داشته باشند نه هر روز یک نفر را !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
شک کرده بودم کسی بین ماست !
حالا یقین دارم “من” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * *
نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم و نه به فرداهایی که “شاید” بیایی …
می خواهم امروز را زندگی کنم …
خواستی باش … نخواستی نباش …
* * * * * * * * * * * * * * * * *
فلانی نردبان هوسش را برداشت و از اینجا رفت چون میدانست با این چیزها قدش به
عشق نمیرسد ، عشق بال میخواهد که او نداشت !
* * * * * * * * * * * * * * * * *
برای خیانت ، هزار راه هست
اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست !